دلم براي کودکيم تنگ شده
براي روزهايي که باورم ساده بود
همه آدم ها را دوست داشتم
مرگ مادر "کوزت" را باور مي کردم و از زن "تنارديه" کينه به دل مي گرفتم
مادرم که مي رفت به اين فکر بودم مثل مادر "هاچ" گم نشود
دلم مي خواست "ممُل" را پيدا کنم
از نجاري ها که مي گذشتم گوشه چشمي بدنبال "وروجک" مي گشتم
تمام حسرتم از دنيا،نوشتن با خودکار بود
دلم تنگ شده
شايد يک روز در کوچه بازار فريب دست من ول شد و او رفت

تلخ ميگذرد
اين روزها را ميگويم
که قرار است
…
از تو
که آرام جان لحظه هايم بوده اي …
براي دلم
يک انسان معمولي بسازم ...

خدايا
بت بود ... بت شكن فرستادي ...
من اينروزها پر از بغضم ... بغض شكن هم داري؟

پـــنــجره را بــــاز کــن و

و از ایـــن هـــوای مــطبــوع بـــارانی لــذت بــبــر

خــوشــبخـتــانــه بـــاران ارثــــــ پــدر هیــچ کــس نیـــستـــ..

خرابم،،خراب!!
به اندازه همان"قاضي"
که متهم اعدامي اش...
رفيقش بود!!!

منـــــــــــــ ؛ جـانــــــــــ می دهمـــ !!!!

گاهی هستی

گاهی نه

گاهی دوستت دارم

گاهی نه

تو کیستی و از کجایی

که هر غروب دلتنگت می شوم

مــن

بــی‌ تــــو

در غریب‌ترین شهر عالمـــم . . .


بــی ‌مــن

تـــو در کجــای جهـانـــی

کــه نـیـسـتـی ؟ ! . . .

بـــ ـــآ هَمــ ــه چیــ ــز کِــ ـــنآر آمــ ـــدَمـــ ــ....!

دَلــ ـــیــلِ ایــ ــלּ هَمِــه دیــ ـــوآنِــ ــگـ ــے ام.....

تَنـ ـــهــآ بـ ـــآوَرِ جُمــ ـــلِـه آخَـــ ـــر تُــ ــوسـتـ ـــ.....

چــ ــیزے بیـــنـ ــمآלּ نَــ ــبود.....!!!!

◘ این روزهــــ ـ ــــ ـــا....

◘ چقدر دلــ ــ ـــ ــم هوای آن روزهــ ــ ــ ـا را کرده....!!!

من

بی‌تو

در غریب‌ترین شهر عالمم

بی‌من

تو در کجای جهانی

که نیستی